دنیای آبی :)



آخرین روزهای سال، هوا کمی گرم شده  و با چاشنی عطر شب بو، می شود حضور بهار را در طول روزهای بلند حس کرد.

امسال رو به پایانه و میتونم محکم بگم سال خیلی خوبی بود!

هر چند گاهی دل کوچکم از ناملایمات گرفته میشد؛ اما بیشتر اوقات در مسیر پیشرفت قرار داشتم و این خیلی عالیه!

حالا فهمیدم که حق با امیرحسین بود که بعد از رکود، شتابان پیشرفت خواهم کرد.

آشنایی با دوستای جدید اتفاق خوبیه اما بهتر از اون حفظ کردن دوستای قدیمیه و این ضعفم را دارم تقویت میکنم.

پرده اول نمایش
برادر خوب

سفرمان از 22 بهمن شروع شد و بعد از 5 روز و 4 شب به پایان رسید. روزای اول کاملا گیج بودم و هیچی حس نمی کردم به جز بهت و شوک!
اما این باعث نشد لذت نبرم. دو تا خطای متوسط داشتم اما مشکل حادی ایجاد نکردم و باید کمتر به خودم سخت بگیرم.
مریضی همسفرم باعث شد کمی ناراحت بشم ولی سعی کردم قدم های مستقلانه (هر چند کوچیک) بردارم.

روز یکی مونده به آخر دوتایی در اوج آرامش و سکوت از سفرمان و نعمت باهم بودنمان لذت بردیم.

شب آخر بعد از تکست بازی، پشت شیشه اتاقم ایستادم و رو به خیابان جلوی هتل و کلیسایی که در دوردست روی دامنه کوه قرار داشت، نگاه کردم و به عمق سفرم و راهی که طی کردم اندیشیدم.

از خودم پرسیدم کجام؟ و به کدام سمت میرم؟

آیا به قول امیرحسین باید تلاشمو بکنم تا سفر بعدیم اقامت دائم باشه؟ یا به قول خودم شاید سفر بعدیم برای دریافت ویزاست؟

و بازهم تردید تا به یقین برسم.

موقع برگشتن برخلاف تصورم اصلا ناراحت نبودم و احساسات غیرقابل پیش بینیم غافلگیرم کرد و به شکل کاملا غیر منطقی خوشحال از رفع دلتنگی دوری از خانواده بودم.

تا چند روز بعد هنوز تو شوک بودم و بعد از آن فصل درخشانی در زندگیم آغاز شد!


نمای دوم

دوست خوب

چند روز بعدفری را دیدم و از اونجایی که از معدود کسایی بود که از علت نبودنم خبر داشت کمی برایش توضیح دادم. اما متاسفانه بهش نگفتم به کسی نگه و تقریبا به هر کسی که می شناختم گفت!

چند شب بعدش خیلی یهویی برنامه دورهمی چید و در جوار رودی که به تازگی خشک شده بود نشستیم و آتش هم گرممان کرد هم جوجه های خوشمزه مان را پخت.

قدیما دوست داشتم عیار دوستیم را به دیگران ثابت کنم اما بعدها فهمیدم نیاز به هیچ اقدامی  نیست. گذر زمان عیار دوستی ها را مشخص میکنه.

همونطور که عده ای رفتند و معدودی نزول درجه کردند من ثابت قدم مانده ام و دوست خوب دیگران شده ام و از این که میتوانم خوب بمانم لذت می برم.

سه دیدار خوب داشتیم و بعد از مدتها دوباره جمعه 24 اسفند سه تایی دور هم جمع شدیم و هر چند استخر شلوغ نرفتیم اما شام دورهمی بسیار عالی داشتیم.
آخر شب یاد گذشته کردم و خوشحال شدم از اینکه در روزگاری که خیلی چیزا بی ثباتن؛ دوستی ما پایدار مونده.

9 اسفند را به شام با پرپروک گذراندم و به شکل عجیبی دل جفتمان گرم شد.

دو روز قبلش بعد از یک ماه ترک، فیلم یاد هندستون کرد بود و دوباره داشتم درگیر عشق خیالی می شدم که درد دلی کوتاه با دوست قدیمی و شنیدن درد دل هایش چون آبی به روی آتش آرامم کرد.

آنقدر به جفتمان خوش گذشت که هر دو پروفایلمان را عکسی از آن دیدار دو نفره کردیم.

هر چند در آشتی دادن فری و پرپروک ناکام شدم اما شاید در این هم حکمتی باشه


+

آخرین شنبه سال، 25 اسفند مصمم بودم  بعد از یک دهه! رویای تولد گرفتن برای دوست و همکلاسی قدیمیم را عملی کنم.

مثل همیشه رفقای بی حال پایه نبودن و مشخص نبودن چگونگی تدارکات باعث شده بود نسبت به عملی شدنش نگران باشم. اما باید مسیر درست را رفت حتی اگه صد در صد مطمئن نباشم!
خوشبختانه نتیجه ایده آل گراییم عالی شد و دو و سه تایی به خوردن کیک بزرگ و تجدید خاطرات پرداختیم.

یکم زیاد حرف زدم اما بد نبود و به نتایج خوبی رسیدیم!


نمای سوم

چهارشنبه سوری خانوادگی

از آرزوهای دیرینم که هیچ وقت بهش نمی رسیدم داشتن یه چهارشنبه سوری باحال بود. مدتها نمی دونستم چی کار باید بکنم و بیشتر  رفقا  این شب ویژه را با خانواده بودند و سر من به بی کلاه می موند

اما سه شنبه 21 اسفند 1397 بدون اینکه کار خاصی انجام بدم همه خانوادم دور هم جمع شدند و وسط کوچه خوبمان با همسایه پاکارمون یه چهارشنبه سوری باحال داشتیم و غافلگیر شدم و کلیا کیف کردم!


با کلیا حس خوب از اتفاقای خوبی که این چند وقته اتفاق افتاده به استقبال سال نو میرم



چارلی چاپلین میگه :
آخر هر چیز خوبه،

اگه خوب نبود

صبر کن.

هنوز آخرش نشده!


سر چارز اسپنسر چاپلین درست میگه؛ هر چقدرم شب تلخ شکست همیشگی به نظر برسه بلخره روز شیرین پیروزی از راه میرسه و  غبار غم را می شوره و می بره smile emoticon kolobok

چهارشنبه 20 تیر با آسودگی خاطر، از مدارک شناساییم عکس گرفتم و از بعد از رام کردن اسب چموش فتوشاپ تنظیم و ارسالشون کردم. اما ظاهرا بیش از حد خوش خیال بودم و زمان انتخاب محل مصاحبه با تمدید تا جمعه بوده!

تمرکز روی مسائل حاشیه ای باعث فراموشی اصل موضوع و فرصا مناسب تبدیل به زمان از دست رفته شده بود

خیلی تو ذوقم خورد و چند دقیقه ای در اوج نا امیدی و سرزنش خودم به سر می بردم smile emoticon kolobok

شکست را پذیرفتم و سعی کردم با تفریح از این حال در بیام. مدتی که گذشت هنوز تلخی شکستمو حس میکردم اما مزه اش قابل تحمل بود.

شکست های جور واجور پوستم را کلفت کرده و قوی شدم smile emoticon kolobok

با خودم فکر میکردم آیا واقعا این نبرد ارزش بازی کردن داره؟ حالا مصاحبه هم می رفتم، مدارک و دستاورد علمی داشتم قبول شم؟ شهریه ترمی خدا تومن رو دارم؟

بهتر نیست دستاوردای فعلیمو نقد کنم و بعد فکر ادامه تحصیل باشم؟ smile emoticon kolobok

با وجود مبهم بودن نتیجه این بازی اما دوست داشتم قبول بشم و نرم تا اینکه حتی قبول هم نشم؛ اونم زمانی که نصف راهو اومدم!

ته دلم روشن بود که این افت موقته و در مجموع رو به صعودم و حتی همین اتفاق هم می تونه پلی برای پیروزی باشه.

مثل وصایای امامی که افتادنش را شکست می دونستم اما بعد فهمیدم که کاملا برعکس، کمک پیروزی بود! ( روز تولدم بود و به قول خانم الماسی برو دعاشو به جون امام کن smile emoticon kolobok)

پس لرزه های شکست تا شب به سراغم می اومد و  یادم که می افتاد بیخیالیم باعث این اتفاق شده به پیشونیم می زدمsmile emoticon kolobok
(جمعه شب 22 تیر با پروانه و فرزاد شام و آیس پک خوردیم و در اوج خوشی هم زدم تو پیشونیم.امان از میم و یادش! smile emoticon kolobok )

حتی دیدن مدارک شناسایی و دوربینی که یادآور خاطرات خوش خیالی قبل این اتفاق بود هم ناراحتم می کرد

به علت احساسات قویم زودرنجم و کودک درونم که دختربچه ای ناز نازی است دلش زود می شکنه و افسرده میشه smile emoticon kolobok

امیرحسین امیدوار به تکمیل ظرفیت بود اما از اونجایی که خونده بودم امسال ظرفیت پذیرش دکتری آزاد کمتر شده دلیلی برای امیدواری نمی دیدم.

نا امیدی عملگرام و برای همین تیری در تاریکی رها و نوتیفیکشن کانال اطلاع رسانی هیوا را روشن کردم تا روزی روزگاری اگر خبری شد دیگه بی خبر نمونم.

دیگه هم بهش فکر نکردم و جوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده خوابیدم.

کلا چهارشنبه دوست داشتنی نبود و دو تا قرار با دو اکیپ مختلف داشتم که به نتیجه نرسید

یه روزایی روزش نیست و نباید اصرار بی مورد کرد

کمتر از 24 ساعت بعد از خبر تلخ اینبار شیرینشو دریافت کردم و ثبت نام متاخرین شروع شد

حالا فهمیدم بهتر شد که دیر ثبت نام کردم تا با آمادگی بیشتر سر جلسه مصاحبه حاضر بشم.

هر چیزی در بهترین زمان ممکنش اتفاق می افته.فقط کمی صبر لازمه! smile emoticon kolobok

عصر شنبه 23 تیر از آموزشگاه زنگ زدن و بدو بدو خودمو رسوندم. اون روز هر چی تلاش کردم نتونستم چشم پزشک پیدا کنم.

بعد از تلاش کمی صبر لازم بود، و دوباره تلاش!

بلخره یکشنبه صبح موفق شدم و اولین جلسه کلاسمو بعد از ظهر رفتم.

بعد از رفع خستگی شب مشغول رفع عیب گوشی امیرحسین بودم و چون مشابه این بلا به تازگی سرم اومده بود خیلی گیج و سر در گم نبودمsmile emoticon kolobok

به هر دری زدم بسته بود و در اوج نا امیدی به صورت کاملا تصادفی وقتی گوشی را خاموش روشن کردم رام فلش شده نصب شد و همه چیز درست شد.

رسیدن به اوج نا امیدی، آخرین گام قبل از پیروزی است

بدون خستگی تا صبح کار کردم و با گوش دادن Let Me Love You که تمام طول روز رو مخم بود از حس شیرین پیروزی نعشه شدم smile emoticon kolobok

خوبی دنیای نرم افزار اینه که نیاز به تصمیم گیری سریع نداره و میتونی با صبر و حوصله تمام راههای موجود را بری و بلخره یکیشون جواب میده.برای همینه به گیک ای سی تی بودنم افتخار میکنم smile emoticon kolobok

دوشنبه هم کلاس رفتم و نا خوداگاه یاد خاطرات ده سال پیش زمانی که تازه دانشجو شده بودم افتادم

آن موقع کوچکترین فرد کلاسمون بودم و حالا دقیقا برعکس شده بودم بابا بزرگ کلاسsmile emoticon kolobok

اولش حس بدی بهم دست داد و تصور میکردم دیر اومدم smile emoticon kolobok اما در ادامه متوجه شدم در بهترین زمان ممکن برای گرفتن گواهینامه اقدام کردم 

چهارشنبه بعد از کلاس به همایش پیوند تفاوت ها دعوت شده بودم. گفتن شاید کلاس فنی بعد از کلاس تئوری باشه و تداخل با همایش نگرانم کرده بود.

خوشبختانه تونستم به حس ناخوشایندم غلبه کنم و به خودم گفتم هر چیزی در زمان مناسبش اتفاق می افته

و دقیقا هم بهترین اتفاق افتاد و کلاس فنی صبح شدsmile emoticon kolobok

قدیما چهارشنبه روز خوبی نبود و گره های کور و مشکلات زیادی که نه راه حل و نه راه فراری ازشون بود به سرم آوار می شد.

اما انگار نه فقط خودم که سرنوشتم هم عوض شده و بعد از چهارشنبه شیرین دفاع حالا چهارشنبه سرنوشت ساز دیگری پیش روم بود.

بعد از کلاس رفتم مقاله ها و مدارکمو پرینت کردم. دو تا تایپ  و تکثیر بسته بودند اما از اونجایی که به چیزی جز موفقیت فکر نمیکردم سرانجام در بسته باز شد.

خوشبختانه پیشرفت تکنولوژی زندگی را خیلی راحت کرده و به لطف اسنپ و سایر رقباش میشه در یک روز چندین کار کرد و در اوج تابستون از هوای یخ داخل ماشین لذت برد smile emoticon kolobok

به جز کمی گیج زدن همیشگی خاص خودم و یکم بد اقبالی در نیاوردن پایان نامه در کل مصاحبه خوبی بود و بهتر از تصورم پیش رفت.

مرسی دکتر گندم . فقط امیدوارم شهریور موقع اعلام نتایج هم همچنان حسم خوب باشه! smile emoticon kolobok

نیمه روز گذشته بود و نصف کارامو کردم (داشتم حساب میکردم 60% انجام دادم یا 51%)



استراحت و کلاس بعد از ظهر را هم رد کردم و با عمو فری رفتیم به سمت همایش

من خسته و اون گرفته بود و نگران بودم که خستگی زیاد باعث اتفاق ناجوری بشهsmile emoticon kolobok

یکم منفی گرایی نه تنها بد نیست بلکه باعث جمع شدن حواس و دقت بیشتر میشه و نتیجه معمولا بهتر از توقع میشه

بزرگترین گردهمایی زوج های جوان عالی بود و به حرفای انوشه کلیا خندیدیم و ازش چیز یاد گرفتیمsmile emoticon kolobok

با چشام گیج خواب سر حال بودمsmile emoticon kolobok

به اجرای ریوندی هم خندیدیم و در حالی که هر دو جیش داشتیم سالن را ترک کردیمsmile emoticon kolobok

چهارشنبه پر کارم تموم شد اما هنوز هفته شلوغ ادامه داشت

دو کلاس صبح و بعد از ظهر پنج شنبه را پشت سر گذاشتم و یک ساعت زودتر همیشه به استراحت رسیدم

مثل همیشه بیخیال و خوش خیال به روضه پارتی رفتم و ساعت 1 شب تازه کتاب را باز کردم تا شاید بخونمش

در این فکر بودم که آیا مولتی تسکینگ بودن واقعا بده؟!

حجم زیاد کتاب و جواب های غلطم اصلا جای امیدواری نگذاشته بود اما همچنان تلاش میکردم

برای معدود دفعه تا صبح بیدار موندم و خوندم

یاد ترم ششم لیسانس خرداد90 افتادم که تا صبح آمار 2 رو خوندم و آخرشم افتادم

با نهایت نا امیدی سر جلسه نشستم و در اوج ناباوری بدون غلط قبول شدم

البته یکمم شانس آوردم و جواب ها از قبل تیک خورده بود اما به قول کریس رونالدو برای خوش شانس بودن باید خیلی تلاش کرد

و بلخره مزد تلاشمو گرفتم و سرمست از موفقیت غیر قابل انتظارم پیاده تا خانه رفتم و کیف کردمsmile emoticon kolobok


پ.ن

یاد گرفتم استراتژی داشتن در رابطه عاطفی از شروع رابطه مهمتره و گاهی باید نقش بازی کرد تا شکار دم لای تله بده

و در نهایت موفقیت نصیب کسی میشه که صبر کرده


قرتی بازی 2 ریمیکس ماحالیم شهاب مظفری باشد تا علاوه بر عکس و متن صدا هم ثبت کننده حس و حال این روزام برای فرداها باشه


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

شرکت نوید آریان پویا وبلاگستان دانلود اهنگ جدید و شاد زیتون پلاس خدمات مکانیزه داروخانه دکتر نوری فرد موسسه حقوقی منشور قانون محور آموزش راه اندازی سایت bazar حلزون اسکارگو الماس